پادکست دوم : پدیده کودکان کار و روانشناسی آنها

به نام خداوند حیات و مهربانی

پدیده کودکان کار یکی از بارزترین فرآیندهای سوءرفتار اجتماعی و عدم تامین نیازهای اولیه کودکان است که اثری جدی بر سلامت آنها دارد. کاوه قادری، روانشناس بالینی و پژوهشگر در بررسی روانشناختی پدیده کودکان کار و پیامدهای آن می‌گوید از پذیرفته ‌شده‌ترین تعاریف کودکان خیابانی، تعریفی است که یونیسف از آن به عمل آورده و آنان را به دو گروه تقسیم کرده: گروه اول،  کودکان شـاغل در خیابان هسـتند؛ از خانواده‌های کم درآمد و پرجمعیت آمده‌اند و علت بودن آنان در خیابان کسب درآمـد است. در این گروه، احساس تعلق به خانواده وجود دارد برخی از این کودکان بـه مدرسه می‌روند و هرچند ممکن اسـت در فضای روابط درون خیابان درگیر مشکلاتی مانند مصرف مواد مخدر و رفتارهای خلاف قانون شوند اما به ‌طور کلی، رفتارهای مجرمانه محدودی نسبت به گروه دوم دارند. گروه دیگر، قشـر کوچک‌تری از کـودکان خیابانی را تشکیل می‌دهند اما مشکلات آنان نسبت به گروه اول بسیار پیچیده‌تر اسـت. برای این گروه از کودکان خیابانی، خیابان به منزله خانه است. آنان در خیابان در پی سرپناه و غذا هستند و دیگر افراد خیابانی برای آنان حکم خانواده را دارند. این کودکان با مدرسه بیگانه‌اند و ممکن است در شرایط ناامن، قربانی آزار جسمی و جنسی شوند. بر‌خلاف پدیده فرار که آمار دختران در آن بالاتر است، بیش از ۹۰ درصد کودکان کار و خیابان را پسران تشکیل می‌دهند
بررسی سیر تاریخی پدیده کودکان خیابانی نشان می‌دهد این پدیده ریشه تاریخی دارد. کودکان کار و خیابان در شهرهای بزرگ به ویژه کلانشهر تهران، عموما کودکان مهاجری هستند که در حاشیه‌های شهری، بافت‌های فرسوده و مناطق کم برخوردار سکونت دارند. در خصوص مباحث مربوط به سرپرستی، این کودکان بیشتر در معرض طلاق والدین قرار دارند. همچنین در این خانواده‌ها به دلیل فقر، نبود آموزش کافی و استرس‌های روانی – اجتماعی، خشونت علیه کودکان و کودک آزاری به مقدار بیشتری دیده میشود. مساله دوم، مساله طلاق‌های منشعب شده از اعتیاد است. در نتیجه اعتیاد، پدران و مادرانی خواهیم داشت که مستعد خشونت علیه کودکان هستنند، عملا از اینچنین والدینی با عنوان بدسرپرست نام برده می‌شود. پر واضح است که این سبک رفتاری به نتایج مثبتی منجر نخواهد شد. بسیاری از این کودکان، کودکان سر راهی یا کودکان فاقد والدین هستند که معمولا در کنار افراد دیگر رشد و زندگی کرده‌اند و بعد از ورود به سنین بالاتر و پررنگ شدن مسائل اقتصادی ، مجبور به کار در خیابان می‌شوند. مساله سوم، تک سرپرستی است. به این معنا که کودک مجبور به زندگی در کنار فقط یکی از والدین است به ویژه کودکانی که با مادر به تنهایی زندگی می‌کنند به دلیل وضعیت نامناسب اشتغال زنان سرپرست خانوار و فقر منشعب از آن این کودکان نیز آسیب‌پذیر هستند و مجبور به کار در سنین پایین می‌شوند.
در زمینه رشـد اجتماعی، این کودکان به پرخاشـگری، بی‌توجهی به حقوق دیگران ، مشکل در برقراری ارتباط و بزهکاری تمایل داشته‌اند. طبـق پژوهش‌ها در این کودکان حس حسادت، انتقام جویی، بی‌ثباتی، بی‌اعتمادی به دیگران، افسـردگی، اضطراب، احساس ناامنی و ترس به وفور دیده می‌شود. در خصوص اینکه آیا این عوامل زمینه‌ساز شکل‌گیری پدیده کودکان خیابانی هستند یا نه؟ نمی‌توان نتیجه‌گیری واضحی داشت و نیاز به تحقیقات گسترده‌تری است.
در هفته آینده به بررسی سبک های تربیتی، بلوغ زودرس و دیررس و بیماری های روانشناختی این کودکان می پردازیم.